از مجموعه شعر نقاش خیال
عمريست كه من بر سر كويت نگرانم
از دوريت اى سرو، چو گل جامه درانم
بگرفت رقيب از لب تو كام ولى من
هم از تو و از لعل لبت بى خبرانم
گه گرد شوم دامنت اى يار بگيرم
گه اشك شوم در غمت از ديده روانم
خواهم كه به شكرانه آن ديده مستت
رندانه زنم ساغر و مستانه بخوانم
سوداى تو آزاد نمود از غم خويشم
دورى رُخت شعله زده بر دل و جانم
بگذار در آغوش تو اى يار بميرم
تا باز به عالم نبود نام و نشانم
از زردى رخسار من اى آفت جانها
معلوم شده برهمه كس سرّ نهانم
از بسكه زدورى رُخت ناله نمودم
زهره به فلك خسته شد از آه و فغانم
زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)
1389+
دیدگاهتان را بنویسید