از مجموعه شعر نقاش خیال

اى دل زكوى او نه مرا پاى رفتن است
از هجر روى او نه مرا چشم خفتن است

 

در بین ما اشارت چشمى كفایت است
حرف نداى عشق نه لازم به گفتن است

 

دانسته ام زسردى رفتار او به خود
پیمان و عهد را به خیال شكستن است

 

صیدى كه در گرفتن او عمر صرف شد
اكنون به فكر رفتن و از دام جستن است

 

از شوق آنكه آید و از غم رهاندم
هرلحظه پاره پاره مرا جامه بر تن است

 

رسمش شكار كردن و در خون كشیدن است
كارم ز دوریَش همه در خون نشستن است

 

گفتم به زهره دل ز تمنّاش وارهان
او در جهان فقط هدفش دل شكستن است

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1457+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.