از مجموعه شعر نقاش خیال
از در میكده آئى و نشانت پیداست
هم ز چشمان سیه راز نهانت پیداست
دل و جانم بود از عشق تو آكنده ولى
دشمنى با من و هم از دل و جانت پیداست
دوش بگذشته زحد مستى و میخوارگیت
مستى آور شده چشمت زهمانت پیداست
سخن تلخ اگرگاه برانى به زبان
همچو شكّر بنماید ز دهانت پیداست
گفتى اى زهره ز عشق كه تو شاعر شده اى
شاید از عشق من، از طبع روانت پیداست
زنده یادفاطمه مهدی زاده (زهره)
1330+
دیدگاهتان را بنویسید