از مجموعه شعر نقاش خیال

آمدى اى گل نورسته تو در منزل من
از فروغ رُخت افروخته شد محفل من

 

بنِـه از مهر و وفا پاى تو بر چشم ترم
گر بُود كوچك و تاريك فضاى دل من

 

گره چندى ز سر زلف تو در كارم بود
آمدى چون تو، شد آسان به خدا مشكل من

 

نتوانم كه نهم پا به سر مهر و وفا
كه چو مُردم شِنوى بوى وفا از گِل من

 

همه خواهند كه دلدار خلايق باشند
من نخواهم كه شود جز تو كسى مايل من

 

اندرين شهر كه مردم همه خندان و خوشند
نيست جز رنج و غم از عشق رُخت در دل من

 

فكر وصلت به سر زهره خياليست محال
همه خندند به انديشه بى حاصل من

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

 

1345+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.