کاشان
از مجموعه شعر نقاش خیال
ظلم است رخت دیدن و وصل تو ندیدن
سرگشته چنان باد و به گَردَت نرسیدن
ظلم است به بستان رُخت سیر نمودن
یك گل ز وفا از سر شاخ تو نچیدن
ظلم است لبت دیدن و بوسى نگرفتن
از آب بقا عمر ابد نا طلبیدن
ظلم است به یاد تو شب و روز نشستن
وانگه زدهانت سخن سرد شنیدن
ظلم است تو اى صبح امید همه عشاق
یك روز چو خورشید به بامى ندمیدن
ظلم است بتا بر سر بازار محبت
چون باربران بار جفاى تو كشیدن
ظلم است غم عشق تو بر دل بنهادن
وز دست ستمهاى تواى مه نرهیدن
ظلم است چنان خار به راه تو نشستن
چون بر گذرى دامنت اى گل نكشیدن
ظلم است به چشم سیهت دل نسپردن
آهو صفت از چشم غزال تو رمیدن
ظلم است كه در فصل بهار و گل و سنبل
بركلبه زهره چو نسیمى نوزیدن
زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)
1317+