fatemehmehdizadehzohreh

از مجموعه شعر نقاش خیال

به پاس این همه شب زنده داری ‏ها

نمی خواهى شبى را شمع بزم خالیم گردى؟

به پاس این همه مهر و محبت‏ ها

نمی خواهى وفا را همدم و همراه خود سازى ؟

بیا فانوس چشمت را فرا راه شبم آویز

و از بیگانگى بگریز

نماز صبح را بعداز افول ماه می ‏خوانم

پس از آن منتظر بر راه می ‏مانم

كه در آن كوره راه عشق شاید سایه‏ ات را روى دیوارى ببینم من

و بعد از آن گل بوسه ز لبهایت بچینم من

گل بوسه چه خوشبو و چه خوشرنگ است

از آن لبها كه گفتارش خوش آهنگ است

چرا باید من و تو با جدائی ها دو تا باشیم

بیا تا ما بسازیم از تو و از من

بیا با هم دو تایى همدل و همداستان باشیم

زنده یادفاطمه مهدی زاده (زهره)

1399+

از مجموعه شعر نقاش خیال

بعد سالى كه گذشت

كوه غم بر دل من سنگين شد

و زمانى كه چو شب هاى دراز

تيره و بى ثمر و غمگين شد

بى هدف با دل خو كرده به غم

راه خود پوئيدم

راه پر دلهره و بى انجام

طى نمودم من و بر جور زمان خنديدم

بعد سالى كه گذشت

او جوابى به من از مهر نداد

به من از بسكه دلش سنگين بود

رفت و وقعى ننهاد

روز و شب بر در كاشانه او

سعى كردم كه شوم خاك رهش

چشم خود بست و از آن راه گذشت

تا مبادا به من افتد نگهش

پاى پر آبله و تيره شب است

راه پر پيچ و خمى در پيش است

آنكه زين راه نمى ‏گردد باز

اين دل سوخته درويش است

سر نوشتم همه جا با غم بود

هدفى جز غم ايّام نماند

دست گرمى ز محبت يك بار

برگ شادى به دل من ننشاند

بعد سالى كه گذشت

لطف او جاى به بى مهرى داد

گوئى از اصل به دل مهر نداشت

يا ز مادر همه بى مهر بزاد

بعد سالى كه گذشت

يك ندا بر دلم آگاهى داد

گفت يك عمر بمانى دربند

و نيايد صياد

بعد سالى كه گذشت

من بماندم، من و تنهائي ها

بعد سالى كه گذشت

من بماندم، من و رسوائي ها

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1512+