روز،دیدار

 از مجموعه شعر نقاش خیال

مُردم ز بى قرارى، در آرزوى فردا
جان از تنم برون شد، در جستجوى فردا

 

مستم ز نكهت باد، وزبوى زلف دلدار
گویى فلك نمودست، می در سبوى فردا

 

این عمر بى سرانجام، وین پیكر بى آرام
هر لحظه می كشانند، ما را به سوى فردا

 

اى مرگ مهلتم ده، تا لحظه اى ببینم
من روى دلبر خود، تو نیز روى فردا

 

اى آفتاب زیبا، سر زن ز مشرق بخت
تا من ز دولت تو، خندم به روى فردا

 

دنیا شود پر از نور، از روشنى خورشید
گیتى شود پر از شور، از رنگ و بوى فردا

 

من با بهار رویش، دارم هزار نجوا
گر رخت ما كشاند، بختم به سوى فردا

 

بعد از گذشته اى دور، فرداست روز دیدار
باشد كه زهره بیند، روى نكوى فردا 

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

 

1608+