از مجموعه شعر نقاش خیال
خواهم كه به پاى تو دهم جان و بميرم
ياد آورمت سستى پيمان و بميرم
اين درد كه بر جان من سوخته باشد
از چشم تو جويم ره درمان و بميرم
چون جان به تن خسته و فرسوده گرآيى
جان دادن من پس شود آسان و بميرم
در رهگذرت بخت شد اَر يار بيايم
راه تو نمايم گهر افشان و بميرم
هرگز ندهم مرگ به صد عمر پر از لطف
چون لب بنهم بر لب جانان و بميرم
چون زلف سياه تو، پريشان شده خاطر
پيوسته بدين جمع پريشان و بميرم
ايكاش كه يكدم شنود گوش من زار
حرفى دو سه از آن لب خندان و بميرم
از بسكه زند طعنه به من عارف و عامى
آخر شوم از خلق گريزان و بميرم
ايكاش شود لطف خدا شامل و گردم
قربانى آن يار سخندان و بميرم
عيب است بَرِ زهره گران جانى عاشق
جان در قدمش من دهم ارزان و بميرم
زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)
1263+
دیدگاهتان را بنویسید