Monthly Archives: مارس 2017
از مجموعه شعر نقاش خیال
خـاطـر آشفتـه مــن از غمـت آشفتـه تـر شـد
گلشـن پژمـرده عمـرم دگـر پژمــرده تـر شـد
اين دل وا خورده من هر زمان واخورده تر شـد
عمر من بگذشت و من ماندم به دشت بى كرانها
اندريـــن دنيـــا نـدارم جـــز نشـان بـى نشانهـا
غيـر رويـائـى نباشــد حاصــل عمـــر تبـاهـم
جز سرابى نيست اندر چشم من دور است راهـم
كاشكــى غمهـا فراموشـم كنـد ديـدار مــا هـم
مــن فنـاى راه عشقــم بايـد از حســرت بميــرم
همچو شمع صبحگاهـى شايـد از غيرت بميــرم
آستـان او اگـر شـد قبلـه حاجـت چــه باكــم
مـن شهيـد راه يـــارم از حسـاب عمــر پاكــم
عاقبت روزى شوى آگه كه در آغوش خاكــم
بيش از اين از هجر خود اى جان دل منما پريشم
هان مكن از خويش دورم غـم مده زانـدازه بيشم
عاقبت اين ناله هـا روزى اثــر خواهد نمــودن
بــر بساط آسمان هـا هـم شـرر خواهد نمــودن
رخنه آخر در دل تو فتنه گــر خواهد نمــودن
شام غم هايم زمهـر روى تـو چــون روز گــردد
مهربانـى تـو شايـــد بــر غـمم پيــروز گــردد
بشكنــم بـازوى غــم را بــا تحمـل روزگـارى
بـــركَنـم بيـخ غــم و انــدوه بـا امـيـــدوارى
گـر ببينـم چشم مستى گـر ببوسـم روى يــارى
پس روان كن نغمه دلدادگى در گوش زهـره
شـورها افكن ز شادى در دل خاموش زهـره
زنده یاد فاطمه مهدی زاده زهره
1304+
از مجموعه شعر نقاش خیال
نیمه شب از چشمه مهتاب سیمین گشت صحرا
مرغ شب کرد از نواى خویش شورى در دل ما
بر مشام آید ز راهى دور عطر نسترنها
اندرین دنیاى پهناور دلم کى آرمیده
یار من از من رمیده
اى عجب، او رفت و من در این دل شب بى قرارم
یکه و تنها و سرگردان به یادش اشکبارم
جاى آغوشش بود حرمان و حسرت در کنارم
کِى چو من از جمله لذّتهاى عالم پا کشیده
یار من از من رمیده
من فناگشتم فناى این دل زود آشنایم
آشناى او شدم از اوّل و اینهم سزایم
شادى از من شد گریزان فقر و نکبت از قفایم
از زمان کودکى این قلب من شادى ندیده
یار من از من رمیده
اندرین دشت وسیع زندگى کو غمگسارى
کو کسى کم از دل مأیوس بزداید غبارى
نى مرا شمع و چراغى هست اندر شام تارى
نیست همرازى کنار من به غیر از آب دیده
یار من از من رمیده
زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)
1294+
بعد مرگم شنوید اینهمه راز از دل من
رازهایی كه نهان گشته كنون در گل من
بنما یید قدم رنجه در این منزل من
بگشا یید زمانی ز وفا مشكل من
گاهی ای عالمیان روح مرا شاد كنید
جان مشتاق مرا از قفس آزاد كنید
اینكه خفته است در این خاك من غمزده ام
رانده خلقم و چون طوطی ماتم زده ام
عندلیبی زگلستان جهان پر زده ام
ماه نخشب منم از چاه اجل سر زده ام
گاه گاهی ز ارادت به مزارم آیید
دیدن حالت غمدیده زارم آیید
مگذارید در این تیره لحد منتظرم
كاندرین خاك من از راز جهان بی خبرم
خو نمودم به قفس مرغك بی بام وپرم
مزنیدم ز وفا بر دل و بر جان شررم
آنكه از تیر اجل گشت چنین خوار منم
زیر این خاك نهان زهره شیرین سخنم
زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)
1727+