زنده،یاد،فاطمه،مهدی،زاده

از مجموعه شعر نقاش خیال

چشمت اى مه چشمه لطف خداست
چشمه لطف خدا بی انتهاست

 

هر که عهدى بست و پیمانى نهاد 
در تمنّاى لبت اینش سزاست

 

دست من از دامن وصلت تهى 
شعر من در وصف رویت نابجاست

 

آنچه نپسندم، ز دستت کبر و ناز
آنچه نپسندى، به عهد خود وفاست

 

یاد روى تو چه یادى دلنواز
فکر وصل تو چه فکرى نابجاست

 

خنده هایت رهزن ایمان و دل 
وعده هاى تو همه پا در هواست

 

از فروغ روى تو دل شادمان
از گل رویت گلستان با صفاست

 

اى خیالت مونس تنهائیم
بى وجود تو وجود من فناست

 

آنچه نپسندم، به جان تو گزند
آنچه بپسندى، به جان من جفاست

 

با کلامى جان زهره شاد کن
چون کلام تو به درد من دواست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

فکر نابجا

1697+

از مجموعه شعر نقاش خیال

اى دل زكوى او نه مرا پاى رفتن است
از هجر روى او نه مرا چشم خفتن است

 

در بین ما اشارت چشمى كفایت است
حرف نداى عشق نه لازم به گفتن است

 

دانسته ام زسردى رفتار او به خود
پیمان و عهد را به خیال شكستن است

 

صیدى كه در گرفتن او عمر صرف شد
اكنون به فكر رفتن و از دام جستن است

 

از شوق آنكه آید و از غم رهاندم
هرلحظه پاره پاره مرا جامه بر تن است

 

رسمش شكار كردن و در خون كشیدن است
كارم ز دوریَش همه در خون نشستن است

 

گفتم به زهره دل ز تمنّاش وارهان
او در جهان فقط هدفش دل شكستن است

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1454+

از مجموعه شعر نقاش خیال

نالان ز درد عشقم و درمانم آرزوست
مهر و وفااز آن گل خندانم آرزوست

 

یا رب نشان لطف ندیدم به عارضش
آنرا كه نیست در گلِ او آنم آرزوست

 

پیمان ببست و باز شكست وبه قهر رفت
اكنون از او مرمت پیمانم آرزوست

 

از كفر زلف او شده ایمان من خراب
با كفر خو گرفتم و ایمانم آرزوست

 

تأثیر گریه چونكه دلش مهربان كند
از سیل اشك تر شده دامانم آرزوست

 

بهر نوازش دل خو كرده باغمم
حرفى دو چند از آن لب و دندانم آرزوست

 

می گفت زهره دوش ز تنهائى و ز درد
یك همدم حكیم و سخندانم آرزوست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1327+

از مجموعه شعر نقاش خیال

بعد از این از پى این دل به كجا باید رفت
در پى این دل دیوانه چرا باید رفت

 

او ندانست حق صحبت دیرین و برفت
پس چرا از پى این بى سرو پاباید رفت


حاصل زندگیم در ره دل باخته شد
دست خالى تن خسته، ز چرا باید رفت


نه چراغى به رهم تا كه رهم بنماید
كوركورانه به آهنگ صدا باید رفت


راه دوریست كه هیچ آخر آن پیدانیست
یك شبه با دل خونین، به خدا باید رفت


چون برفت او و بجا هیچ نشانى نگذاشت
به سراغش پس از این در همه جا باید رفت


وه كه با پاى پر از آبله در كوه و كمر
با دل خون شده و سوز و نوا باید رفت


تا به كى زهره كنى شكوه ز بى مهرى او
در ره یار به صد لطف و صفا باید رفت

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1379+

از مجموعه شعر نقاش خیال

شب بود و ستاره ها نمايان بود
در ظلمت شب چو مهر تابان بود

 

زيبا صنمى به بسترى زيبا
از جور رقيب خويش گريان بود

 

مهتاب كشيده پرده سيمين
بردشت و دمن چو روز رخشان بود

 

از ناله مرغ شب دلم بگرفت
كو از دل و جان هميشه نالان بود

 

از عطر شكوفه ها مشام جان
خوشبو و معطّر و فروزان بود

 

گل با همه ناز و عشوه بر بلبل
از جور و جفاى خود پشيمان بود

 

خوش بود دو چشم نرگس اندر خواب
افسانه سرا هزار و دستان بود

 

در گلبُن عشق و آرزو آن شب
هم مهر و وفا به قيمت ارزان بود

 

آن يار كه بود دشمن جانم
برعكس هميشه شاد و خندان بود

 

در چهره روشن و دل افروزش
نقشى ز يگانگى نمايان بود

 

آمد به سراغم آن بت عيّار
از او گله ها مرا هزاران بود

 

بس شكوه نمودم از فراق او
پژمان شده و ز من گريزان بود

 

باقهر برفت و خَست جان من
آن كس كه اميد و راحت جان بود

 

چيزى كه بجا گذاشت آن دلبر
اندر دل زهره تير مژگان بود

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1636+

از مجموعه شعر نقاش خیال

ناز نگهت كشید باید
بى مهرى تو ندید باید


چشمت كه بُود بلاى جانها
البته به جان خرید باید


هر جاست سخن ز حسن رویت
اینگونه سخن شنید باید


در محفل تو نشست باید
بروصل تو نا رسید باید


گر دست نمی رسد به مویت
پس دامن تو كشید باید


چون شاد نشد دل از نگاهت
از دست غمت رمید باید


اینگونه اشاره هاى ناجور
از چشم زمانه دید باید


از چشم بدت چونیست ایمن
الحمد به تو دمید باید


آرام شود دل رمیده
چون در برت آرمید باید؟


زهره! چو كبوتران به ناگاه
از بام بتان پرید باید

زنده یاد فاطمه مهدی زاده(زهره)

بام بتان

1421+

از مجموعه شعر نقاش خیال

رفته بودم دو سه روزى به تماشاى دگر

غافل از اینكه نباشد چو تو زیباى دگر

 

به امیدى كه بیائى و غم از دل برود

دیده من نگرانست چو شب هاى دگر

 

از نگاه گنه آلود دلم بگریزد

تا فریبم ندهد چشم فریباى دگر

 

رشكم آید كه صبا از تو تمتع گیرد

در گذرگاه و به خلوتگه و هر جاى دگر

 

دوش رفتم به تماشاى گلستان و بهار

سوسن از وصف تو می گفت به گلهاى دگر

 

هر تمنّا ز دل غمزده ام رخت ببست

دارم از چشم تو امروز تمناى دگر

 

من كه گشتم زنگاه تو چنین مست و خراب

باز هم مست ترم ساز به میناى دگر

 

تا تو با آن قد دلجو زده اى راه مرا

نزند راه مرا قامت رعناى دگر

 

این سرى را كه به پایت زده اى از سر خشم

نگذارم زجفاهاى تو در پاى دگر

 

تا جهان باشد و تو رهزن دلها باشىی

نكند وصف تو را زهره زهراى دگر

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

 

1423+

از مجموعه شعر نقاش خیال

جان تو بى مهریت با جان خریدارم هنوز
از نگاه چشم بیمار تو بیمارم هنوز

 

با همه رنگ و ریا و با همه كبر و غرور
من تو را دور از ریا و كبر پندارم هنوز

 

بسكه نوشیدم شراب لعل گون سرخ فام
خون من همرنگ می گشته است و هشیارم هنوز

 

دوش با باد صبا كردم شكایتها ز تو
گفتمش با اینهمه غمها وفادارم هنوز

 

اینهمه با سر دویدم در قفایت اى عجب
باز در عشق تو پابرجا چو پرگارم هنوز

 

دوش گفتم هستیم بردى براى یك نگاه 
گفت با این حال برجانت طلبكارم هنوز

 

اى رقیب اینسان مكن با من نظر از روى خشم
زانكه من از تاب رنج خویش تبدارم هنوز

 

زهره! گر دل داده ام در راه وصلش عیب نیست 
چون به راه عشق او چیزى بدهكارم هنوز

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1736+

از مجموعه شعر نقاش خیال

مغموم و سر بزير شتابم به راه خويش
دم بر نياورم زدل رنج خواه خويش

 

سنگينى گناه به دوشم فشرده است
من غافلم ز سختى بار گناه خويش

 

جز حسرتى نمانده به عالم، پناه دل
كى مىرهم از اين دل حسرت پناه خويش

 

چشمم ز گريه، جلوه باران زياد برد
جانم بسوخت شعله سوزان آه خويش

 

پيوسته ياددوست بُود همجوار دل
در روز نيكبختى و شام سياه خويش

 

زهره به روز بازپسين در ميان خلق
شرمنده ز حاصل عمر تباه خويش

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1245+

از مجموعه شعر نقاش خیال

اى آنكه بجز خانه دل خانه ندارى
جائى بجز از گوشه میخانه ندارى


می خوردن تو از غم بى همدمى توست
همراز بجز خنده مستانه ندارى

 

از خلق گریزى و به پیمانه گرائى
یارى بجز از ساغر و پیمانه ندارى

 

این خنده كه دائم به لب توست ز درد است
دردى تو به غیر از غم جانانه ندارى

 

چون شمع گدازى و ز غیرت نزنى دم
چشمى به فداكارى پروانه ندارى

 

افسانه سرا بودى و از گردش ایّام
افسون شدى و گوش به افسانه ندارى

 

در دام حوادث زچه اینگونه فتادى
كامروز دگر راه به یك دانه ندارى

 

از من بِشِنو پا بكش از حلقه رندان
گر چه بجز از مسلك رندانه ندارى

 

زین پس تو مهار دل دیوانه به دست آر
خوش باش دگر همدم دیوانه ندارى

 

از لطف گذر كن تو به ویرانه زهره
گنجى و بجز جاى به ویرانه ندارى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1473+