زنده،یاد،فاطمه،مهدی،زاده،زهره

از مجموعه شعر نقاش خیال

زلعلت شربت وصلم چشاندى

ز مژگان تیر بر قلبم نشاندى

زچشمانت زدى آتش به جانم

ز هجرانت ز چشمم خون فشاندى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

دوبیتی

1223+

از مجموعه شعر نقاش خیال

دیدم چو لبش یاد نمودم شكّر

آشفته و خشمین به من انداخت نظر

گفتم چه خطا رفت كه رنجیده شدى

گفتا كه عوام كى شناسد گوهر

زنده یاد فاطمه مهدی زاده

1499+

از مجموعه شعر نقاش خیال

روزم ز رخ قشنگ تو افروزد
جسمم ز عذاب عشق تو مى سوزد

چشمم به ره تو انتظارى دارد
وین دل ز تو آداب وفا آموزد

 زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1304+

از مجموعه شعر نقاش خیال

نگاهت شور دارد جلوه دارد
نگاهت ناز دارد عشوه دارد

 

نگاهت رهزن هر خاص و عام است
نگاهت مایه عیش مدام است

 

نگاهت مشعل دل بر فروزد
نگاهت خرمن هستى بسوزد

 

نگاهت مرهم دلهاى ریش است
نگاهت مبدأ هر نوش و نیش است

 

نگاه تو فریب عقل و دین است
نگاهت آنچنان و اینچنین است

 

نگاهت گرم و دلچسب و فریباست
نگاهت دلپسند و خوب و زیباست

 

نگاهت بر دل عاشق نشیند
ولیكن اشك عاشق را نبیند

 

نگاه تو زند آتش به جانم
نمی پرسد چرا سوزد روانم

 

نگاهت جلوه و شور تمام است
نگاهت عشوه و ناز مدام است

 

نگاهت عقل و هوش از من ربوده
نشان شادى از قلبم زدوده

 

نگاهت جان ببخشد جان بگیرد
دلم بهر نگاه تو بمیرد

 

نگاهت همچو دریاى شرابست
نگاهت با دل من در عتابست

 

نگاهت روشنى بخش روانست
نگاهت رهزن پیر و جوانست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1644+

از مجموعه شعر نقاش خیال

اى كتاب من و اى همدم من
مونس شادى و رنج و غم من

 

اى كه اسرار دلم می دانى
همه جا راز مرا می خوانى

 

هر چه گفتى به من از یارى بود
از وفا بود و مددكارى بود

 

هر شبم دانشم افزون سازى
قصرها در دل هامون سازى

 

هر چه دارم ز تو اندوخته ام
ز تو هر طرح نو آموخته ام

 

هر ورق بر ورقت دنیائیست
یك جهان دلكشى و زیبائیست

 

گه سخن از كُه و دریا گوئى
گاه از عرش و ثریا گوئى

 

قصه ها بهر من آغاز كنى
هر زمان عقده دل باز كنی

 

گه ز شاهان و گه از كارگران
گه ز ناكامى و رنج دگران

 

قصه ها گاه ز شب گاه ز روز
گاه از مشعل گیتى افروز

 

گه ز گل و گاه ز بلبل گوئى
گه ز خیرى و ز سنبل گوئى

 

گه بهارى چو بهشت آوریَم
همه زیبائى و زشت آوریَم

 

گاه از دین سخن آغازى تو
گه فسون كار و فسون سازى تو

 

گه نویدم دهى از خوشبختى
گه ز آرامش و گاه از سختى

 

سخن از رستم و سهراب كنى
با چنین قصه مرا خواب كنى

 

گهی از كوروش آن شاه بزرگ
می كنی ساز گه از گله وگرگ

 

سُخنت نغز و دل انگیز بُـود
هم فرح بخش و طرب خیز بُـود

 

عشق ها چاشنى صحبت توست
داستان ها اثر همت توست

 

همه نام نشانم ز تو باد
روشنى دل و جانم ز تو باد

 

تا تو را دارم اى مونس جان
نشوم بى هدف و بى سامان

زنده یا د فاطمه مهدی زاده

1381+

از مجموعه شعر نقاش خیال

ازهمه دلبركان ماه ترى
به خدا از همه دلخواه ترى

ماهتاب من و خورشيد منى
تو همان زهره و ناهيد منى

رهرو وادى عشق تو منم
بلبل بيدل آن انجمنم

عشق من باعث خوشنامى توست
باعث نيك سرانجامى توست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1218+

از مجموعه شعر نقاش خیال

گوش كن ناله جانسوز مرا
بـنـِگـر رنــج شــب و روز مــرا

 

به خدا می رسد از هجر تو جان
به فلك می رسم از رنج زمان

 

عشق تو آتش و جان چون كاه است
بنگر این عشق چسان جانكاه است

 

دل به راه تو تبه خواهم كرد
روز چون موت سیه خواهم كرد

 

آرزوى دل هجران كش من
هم بهار من و هم آتش من

 

آتشى در دلم افروخته اى
تا كجا جان مرا سوخته اى

 

سوزش عشق چه خوش سوختنی ست
آتش عشق چه افروختنی ست

 

عاقبت تاب و توان خواهم داد
بر سر راه تو جان خواهم 

 

عشقم از گوهر جان پاكتر است
دل ز سوداى تو بى باكتر است

 

زهره دلشاد شود از نگهى
دلش آزاد شود از نگهى

زنده یادفاطمه مهدی زاده (زهره)

1402+

از مجموعه شعر نقاش خیال

بنفشه آن گل رویائى من

خمیده قامتش از جور دلدار

لمیده غم زده بر بسترى سبز

شده پژمان زغم برطرْف گلزار

 

نـه با گلـها سخن گفتى كه گیرد

دل غمگین او را رنگ شادى

نـه با پـروانه ها آمیزشى داشت

نماید تا ز عشق خویش یادى

 

نه با بلبل كند راز و نیازى

كه شاید عقده دل را گشاید

نه بشنیده سرود دلنوازى

كه زنگ غم ز قلب خود زداید

 

همى تنها و نالان با دل تنگ

گهى رخ زرد و گه نیلى نموده

دو چشمش بر ره و قلبش فشرده

زبار عشق پشت او خموده

 

ستاده در شب سرد زمستان

به یك پا برف بر پشتش نشسته

نكرده گرم و راحت پیكر خود

ز سرما زار و لرزان است و خسته

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1548+

از مجموعه شعر نقاش خیال

تو ترك عشق من كردى و رفتى
ولى من جان به راه تو نهادم
چه در دستم بماند از رنگ هستى
كه هستى در نگاه تو نهادم

 

نـمی دانم چرا عهـدى كه آن روز
تو با من از وفا، بستن نهادى
پس از آن اى امید و آرزویم
بناى عهد بشكستن نهادى

 

از اول ساقى بزم زمانه
شرابى تلخ در پیمانه بنهاد
چو خوردم جرعه اى دانستم آن را
براى این دلِ دیوانه بنهاد

 

به راهت اى گل زیباى هستى
چو دل را خسته دیدى سر نهادیم
چو پیمان وفا كردى فراموش
زخون دل تو را ساغر نهادیم

 

شــمــا اى آرزوهــاى درونــم
برفتید و مرا تنها نهادید
مرا تنها در این وادى خاموش
به بزم تیره شبها نهادید

 

كسانى كاندرین دنیاى پر درد
خیال راحتى در سر نهادند
پس از چندى كه شد پیمانه ها پر
نشان در منزل دیگر نهادند

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

فاطمه مهدی زاده

1474+

از مجموع شعر نقاش خیال

مادرم! یـاد محبـت هاى تو
روز و شـب قلـب مرا تسكین دهد
یـاد سیـماى ز رنج آشفته ات
نخل جانـم را بَرى شیـرین دهد

 

یاد دارم روزگار رفته را
آنكه از یاد همه دورى گزید
روزگارى را كه با صد شوق و شور
نغمه هاى مهر تو بر من دمید

 

یـاد دارم روزگـارى دور دست
قصـه هاى دلكشـت را وقت خواب
یـاد دارم در دلـــم نـــور امیـد
مى دمیـدى در فضاى رختـخواب

 

یـاد دارم شـب نـخـوابـی هـاى تـو
در مـیـان ظلـمـت شـب هاى دى
یـاد دارم در بــهــار زنــدگــى
مـی رهـانـیـدى تـو از سـرمـاى دى

 

كــى بــرم از یـــاد الـــطاف تـــرا
كه به جانم از وفا می ریختى
گر غمى قلب مرا ویران نمود
تو به شادی ها دلم آمیختى

 

قلب من مملو ز عشق و مهر توست
چونكه جانم از تو هستى یافته
آنكه داده این دل و جان مرا
عشق تو بر قلب و جانم بافته

زنده یادفاطمه مهدیزاده (زهره)

1262+