شعر،معاصر

از مجموعه شعر نقاش خیال

من تار جان خويشتن، بر پاى مهرت بسته ام
در آرزوى ديدنت، در رهگذر بنشسته ام

 

ترسم ترا رسوا كنم، آشفته و شيدا كنم
مجنون و بى پروا كنم، چون من به تو پيوسته ام

 

اى همزبان خوب من، اى دلبر مطلوب من
نازكدل و محبوب من، بازآ ز هجرت خسته ام

 

هر شب كه مه پيدا شود، چون روى تو زيبا شود
جانم پر از غوغا شود، بينم كه از غم رسته ام

 

بشنو تو اشعار مرا، بنگر شب تار مرا
پس كى به گوشت مى  رسد، اين ناله آهسته ام

 

چشمم سرشك افشانده است، اين دل به راهت مانده است
خلقى ز خويشم رانده است، از بس به تو وابسته ام

 

اين زهره بى خويشتن، دارد به دل دردى كهن
گويى تواى پيمان شكن، اكنون زدامش خسته ا م

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1758+

از مجموعه شعر نقاش خیال

آنكه از الهام او گويا شدم
دور از گفتار او تنها شدم

 

سوختم درآتش عشقش چو شمع
همچنان پروانه بى پروا شدم

 

بسكه بر سر رفته ام در كوى او
عاقبت همچون صبا بى پا شدم

 

ازهمان چشمى كه روزم شد سيه
با همان ناز نگه رسوا شدم

 

چون اسيرم از محبت، زين سبب
در رهش چون سنگ پابرجا شدم

 

چون نسيمى هر طرف دامن كشان
همره طوفان شدم غوغا شدم

 

گاه همچون ابر مى بارم سرشك
گاه همچون رعد طوفانزا شدم

 

زان زمان كان لعل ميگون يافتم
مست گشتم واله و شيدا شدم

 

چونكه مهرش بر من بيدل رسيد
همچو زهره محو و ناپيدا شدم

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1276+

از مجموعه شعر نقاش خیال

گوش كن اينجا قسمت مي دهم
بر همه دنيا قسمت مي دهم

 

گاه به مينوى پر از رنگ و بوى
گاه به مينا قسمت مي دهم

 

گه به دل و ديده عشاق زار
گه به ثريا قسمت مي دهم

 

گاه به چشم تر طفل يتيم
يا دل دريا قسمت مي دهم

 

گه به گل و بلبل زيبا پرست
يا رخ زيبا قسمت مي دهم

 

گه به خدا گاه به خاصان او
در شب يلدا قسمت مي دهم

 

يا به دل عاشق جان باخته
اين من تنها قسمت مي دهم

 

گاه به خواهشگرى عاشقان
گه به تمنا قسمت مي دهم

 

گاه به آه دل درمانده اى
كو شده رسوا قسمت مي دهم

 

روى از اين زهره بيدل مپوش
گوش كن اينجا قسمت مي دهم

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1304+

از مجموعه شعر نقاش خیال

ما بهر دل يار ز اغيار بريديم
بس طعنه از اين كار ز اغيار شنيديم

 

تا شاهد افسونگرى چشم تو باشيم
از خانه خود رخت به كوى تو كشيديم

 

چندانكه جفا كردى و از ما برميدى
نه روى تُرش كرده و نزتو برميديم

 

هر چند كه دين و دل خود باخته بوديم
از عشق رُخت جامه تقوا ندريديم

 

با قهر ز دستم چو تو دامن بكشيدى
چون گوى به سر از پـِيـَت اى يار دويديم

 

درمانده و وامانده و آشفته و نالان
گشتيم سرانجام و به گردت نرسيديم

 

بس فتنه كه از دور زمان بر سرِ ما رفت
چون فتنه چشم تو در اين دور نديديم

 

روزي كه بماند تن و از تن برود جان
باور مكن اى زهره كه از رنج رهيديم

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1271+

از مجموعه شعر نقاش خیال

خدايا كس چو من تنها مگردان
سرى چون من به سامانها مگردان

 

چنين بختى كه كردى قسمت من
نصيب ديگر انسانها مگردان

 

كسى ديگر چو من در دور گردون
جدا از عهد و پيمانها مگردان

 

خدايا همچو من ديگر كسى را
تو دور از جان و جانانها مگردان

 

خدايا بعد از اين هيچ آدمى را
چو من سر در بيابانها مگردان

 

دلى را چون دل من تنگ و تاريك
مثال قلب ويرانها مگردان

 

خدايا جسم و جان دردمندان
تو دور از دست درمانها مگردان

 

خدايا اين دل تاريك ما را
جدا از نور ايمانها مگردان

 

خدايا دست كوتاه مرا هم
تو كوته تر ز دامانها مگردان

 

خدايا زهره بى خانمان را
تو نوميد از در آنها مگردان

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1432+

از مجموعه شعر نقاش خیال

باز هم بيشتر از پيش تو بى تابم كن
باز از آتش بى مهرى خود آبم كن

 

يك شب از راه وفا شمع شب تارم شو
بعد از نور و صفا همدم مهتابم كن

 

لحظه اى از نگه مىزده افسونم كن
پس به گوشم ز وفا زمزمه كن خوابم كن

 

بوسه اى از لب لعلت به من ارزانى دار
وانگه از شهد لبت مست مى نابم كن

 

گنج عشقت به دل گمشده مسكين بخش
بى نياز از اثر گوهر نايابم كن

 

زهره را بار ده آنگه كه خطائى سرزد
از بر خويش چنان گوى تو پرتابم كن

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1206+

از مجموعه شعر نقاش خیال

چشم افسونگر تو گشته بلاى دل من
اين بلا، جان عزيز است براى دل من

 

گرچه يك عمر دل از دست غمت ناله نمود
نرسيدست به گوش تو نداى دل من

 

ندهد دادِ دلِ غمزده ام گر دل تو
مى ستاند ز دلت داد، خداى دل من

 

بِشِكستى و برفتى دل حساس مرا
چونكه نشناختى اى دوست بهاى دل من

 

ز وفا خواسته بودم كه شوى همدم دل
ز خدا خواسته بودى تو فناى دل من

 

بى رضاى تو نبردم به سر، اى يار دمى
ليك يك دم ننشستى به رضاى دل من

 

صبح صادق كه نسيمش ز جنان بر خيزد
نيست در خوبى و صافى به صفاى دل من

 

غير غم، كو به دلم رخت كشيده است مدام
نكند هيچكس آهنگ و هواى دل من

 

چونكه بردى دل نالان و پريشان مرا
شد روان آب دو چشمم ز قفاى دل من

 

تا جهان بوده و دل بوده و دلبر بودست
كس نديدست دلى را به وفاى دل من

 

تا بدانى به دل از دست فراقت چه رسد
كاش يك لحظه دلت بود به جاى دل من

 

بسكه از دست غمت گشت دل زهره خراب
هيچ ويران نرسيدست به پاى دل من

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1552+

ازمجموعه شعر نقاش خیال

كى به گوشم مى رسد پيغام تو
جان من بادا فداى نام تو

كى مرا قسمت شود اين افتخار
چون كبوتر بگذرم از بام تو

جان به لب آمد مرا در بند عشق
كى رهائى باشدم از دام تو

من كه مُردم از خمارى فراق
كى بنوشم جرعه اى از جام تو

هر زمان از من گريزانى چرا
من كه هستم همچو آهو رام تو

جان فداى روى همچون روز تو
دل فداى موى همچون شام تو

خار گشتم در گلستان غمت
تا ببينم چهره گلفام تو

سرو از غم پاى در گِل مانده است
چونكه ديده پيكر و اندام تو

كى شكر باشد چنين شيرين و نغز
همچو شعر زهره اندر كام تو

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1422+

از مجموعه شعر نقاش خیال

تو بزم عيش ياران ديده بودى
عذار گلعذاران ديده بودى

 

گلى در پاى خارى آرميده
غزلخوانش هزاران ديده بودى

 

شقايق هاى خود رو طرْفِ گلزار
كنار جويباران ديده بودى

 

سرشك غم به چشم مست يارى
بنفشه زير باران ديده بودى

 

عروس صبح در دامان گلزار
نشسته در بهاران ديده بودى

 

روانه در ديار عشق و مستى
سمند راهواران ديده بودى

 

به همراه دل خود رفته بودى
قرار بى قراران ديده بودى

 

نشان هائى ز آهوئى رميده
به قلب كوهساران ديده بودى

 

نشسته عاشق چشم انتظارى
كنار چشمه ساران ديده بودى

 

تو راز چشم مستان خوانده بودى
شب اميد واران ديده بودى

 

تو هرگز زهره، رنگ مهربانى
از اين زيبا نگاران ديده بودى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1843+

از مجموعه شعر نقاش خیال

دوش ديدم چشم مستش غرق راز زندگى
لعل او افسون و من افسانه ساز زندگى

 

عيش و مستى شد ز عشقش بر هواخواهان حرام
شد نصيبم از غمش شام دراز زندگى

 

اشك خونينم به راه وصل او از ديده ريخت
شد ز عشقش حاصلم راز و نياز زندگى

 

تا ببينم روى زيبايش، به صد سوز و گداز
روز و شب پيموده ام شيب و فراز زندگى

 

قسمت ما نيست غير از حسرت و رنج و عذاب
قسمت دونان فقط شد حرص و آز زندگى

 

مدتى هجران كشيدم تا بديدم روى او
از رخ زيباش مى باريد ناز زندگى

 

شد قدم در زير بار عشق او همچون هلال
از جفاى او نديدم روى باز زندگى

 

زهره را از شربت وصلش نباشد قسمتى
شد به جام او فقط سوز و گداز زندگى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1497+