اشعار،زهره

از مجموعه شعر نقاش خیال

لطف خود باز به من گر برسانى چه شود

 حال آشفته ما گر تو بدانى چه شود

 

گر شبى با من درمانده بى همدم و یار

 اندرین كلبه ویران گذرانى چه شود

 

گر نگاهى ز وفا بر منِ مسكین فكنى

 راز دلداده ز چشمش تو بخوانى چه شود

 

اى صبا! گر ز من سوخته دل پیغامى

 به دلارام نگارم برسانى چه شود

 

یا از آن گوهر یکدانه سر مستِ خراب

آوری بر من دلداده نشانی چه  شود

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1371+

از مجموعه شعر نقاش خیال

افسونگر زمانه اى و یارمى هنوز
دلبسته رقیبى و دلدارمى هنوز

 

پنداشتم ز یاد روى چون روى ز چشم
رفتى ز دیده، لیك به پندارمى هنوز

 

با اینكه لب هزار یك از راز دل نگفت
دریاى بیكرانه اسرارمى هنوز

 

هرچند جام لعل تو دور از لب منست
جانم به لب رسید و طلبكارمی هنوز

زنده یادفاطمه مهدی زاده (زهره)

1316+

از مجموعه شعر نقاش خیال

نام من خواهى اگر، من شاعرى دیوانه ام
همنشین شمعم و همصحبت پروانه ام

 

همره دُردى كشان كوى سربازان عشق
همزبان ساقى و همسایه میخانه ام

 

چونكه گنج عشق در من گشته پنهان لاجرم
با زبانى آتشین و با دلى ویرانه ام

 

نقل و بادام لب و چشمت اگر باشد مدام
ساغرى پر كن كه من دلداده پیمانه ام

 

تا كه یك شب از درم آئى و احیایم كنى
من رهت را پر گهر می سازم از دردانه ام

 

گر بدانم كى به بزمم پا نهى اى سرو ناز
با گل و مى نیك می آرایم این كاشانه ام

 

از سر مستى و شیدائى چو تركم می كنى
كى به گوشت می رسد این ناله مستانه ام

 

ناز پرورد منى، اى من بلا گردان تو
جان نثارت می كنم گر پا نهى در خانه ام

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1501+

از مجموعه شعر نقاش خیال

ز دست رفت دل من بگو چه چاره كنم
ز دست هجر تو هر روز جامه پاره كنم

 

چو چشم مست و سياهت بريخت خون مرا
چه شكوه از فلك و چرخ و از ستاره كنم

 

ز بسكه فكر تو شد بر وجود من حاكم
نه قادرم كه دگر خويش را اداره كنم

 

بريخت از سرِ انگشت من به راه نمك
چو خواستم كه به لعل لبت اشاره كنم

 

سعادتى چه از اين بِه بُود به مذهب من
كه گاه گاه به روى خوشت نظاره كنم

 

سزاى آنكه نگفتم به روز وصل تو شُكر
ببايدم شب هجران تو شماره كنم

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1292+

از مجموعه شعر نقاش خیال

هر دم از عشق رُخت شیدا منم
هر زمان در كوى تو رسوا منم

 

شمع جمعى و تمنّاى منى
آنكه از عشقت كند پروا منم

 

آنكه برباید دل از عالم توئى
آنكه سازد دیده را دریا منم

 

آنكه مهرم را كند حاشا توئى
آنكه جورت را كند حاشا منم

 

آنكه از دستش نیَم ایمن توئى
آنكه از دستت كند غوغا منم

زنده یاد فاطمه مهدی زاده(زهره)

1414+

از مجموعه شعر نقاش خیال

كیست در دور زمان محرم راز من و تو؟

یا، كه آگه بود از شام دراز من و تو؟

 

شمع و پروانه كه در عشق و جنون معروفند

نه كه دارند به دل سوز و گداز من و تو

 

بلبلا ساز و نواى تو به جائى نرسد

گو كسى می شنود راز و نیاز من و تو

 

دل من رفت و به عمرم نبُود روزى چند

بعدِ مرگم كه بود زمزمه ساز من و تو؟

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1390+

از مجموع شعر نقاش خیال

ما اگر از تو بريديم بگو
ور ز تو پاى كشيديم بگو

 

كفتر جَلد توايم اى همه ناز
گر زبام تو پريديم بگو

 

خوب تا كن تو به ما در ره عشق
گر به بيراهه رسيديم بگو

 

اگر از دست غمت هر شب و روز
جامه بر تن ندريديم بگو

 

آهوى رام توايم اى صياد
گر زدام تو رميديم بگو

 

غير لعل نمكينت اى يار
نمك غير چشيديم بگو

 

بجز از فتنه چشم سيهت
بجز از روى تو ديديم بگو

 

جز كلام تو و افسانه تو
حرف بيگانه شنيديم بگو

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1558+

از مجموعه شعر نقاش خیال

الهى مسوزان به خشمت كه شاهى
نظر كن به درد دل بى پناهى

 

میازار این بنده ناتوان را
فكن بر چنین مستمندى نگاهى

 

گنه از من و مغفرت از تو اینك
ببخشا گر از من زند سر گناهى

 

تو دریاى عفوى تو دنیاى مهرى
گنه كار را كن كرم گاه گاهى

 

به قهرت مسوزان تن ناتوانم
زخشمت مرانم به سوى 

 

به خاكِ درِ نیك بختان مرانم
ز نور وجودت مرا ده پناهى

 

به خوبانِ از جان و دل بى قرارت
مرانم ز كویت به خوارى الهى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1372+

از مجموعه شعر نقاش خیال

خوش بُود آنكه فتد بر تو نگاهى گاهى
كه شگونست نظر بر رخ ماهى گاهى

 

چشم خونریز و سیاه تو سیه روزم كرد
كه سیه روز كند چشم سیاهى گاهى

 

دل تبه گشت به دیدار من مسكین آى
چه شود جوئى اگر حال تباهى گاهى

 

گر پناهم شود آن پیكر و بالا چه شود
خار را گلبُن زیباست پناهى گاهى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1300+

از مجموعه شعر نقاش خیال

بهار آمد دل ما را جوان كرد
نشاطى در زمين و آسمان كرد

چه نيروئى به دشت و بر دمن داد
چه اهدائى به باغ و بوستان كرد

زنده یاد فاطمه مهدی زاده

1466+