از مجموعه شعر نقاش خیال


نميروم ز سر كويت ار برنجانى

كه هر چه جور كنى باز راحت جانى


اگر چه قهر تو نسبت به من مسلّم شد
بدانمت كه نظر بامنست پنهانى


خطا چو رفت بگو تا ز بعد توبه كنم
ببخش بر من غمديده ات به آسانى


نداده‏ ام دل و جان جز به خاطر شادت
چرا از اينكه دلم برده ‏اى پشيمانى 


سياه گشته چو موى تو روز روشن من
بيا و مهر وجودت به ما كن ارزانى


خدا كند كه رقيب از ميانه برخيزد
سپس نشينى و درد دلم تو بنشانى


بيا شبى و منّور نماى كلبه من
كه تابناكتر از زهره درخشانى

 

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

 

1212+

از مجموعه شعر نقاش خیال

چه ديده اى كه دگر جانبم نظر نكنى
به سوى كلبه ام اى ماه من گذر نكنى 

 

چرا ز راه محبت تو اى شكوفه ناز
به كوى عاشق غمديده ات سفر نكنى

 

منم فدات چو پروانه اى به وقت سحر
تو شمع جمعى و در خرمنم شرر نكنى

 

من از وفا و محبت دريغ مى نكنم
تو جور بر من مسكين كنى و گر نكنى

 

اگر به پاكدلان رو كنى سزاوار است
وگر به تنگدلان خو كنى ضرر نكنى

 

قدم خميده از آن قامت دلارايت
دلم رميده به لبخند چون شكر نكنى

 

به پيشگاه خيالت گشاده ام ره دل
كه تو محبت ما را زدل به در نكنى

 

به هر كجا كه روى اى مه جهان افروز
زلطف، زهره خود را ز خود خبر نكنى

  زنده یادفاطمه مهدی زاده (زهره)

1507+

از مجموعه شعر نقاش خیال

بیش از این منتظر مكن ما را

 چاره كن قلب ناشكیبا را

 

نگهت آرزوى جان منست

 باز كن دیده فریبا را

 

گر ببارد ز جانبت خنجر

 من به جان می خرم تماشا را

 

كى توانم كه برگزینم من

 غیر تو نازنین زیبا را

 

یك شب از راه لطف پرسیدى؟

 حال این بى قرار تنها را

 

تو كه امروز یاد ما نكنى

 چه بگوئى جواب فردا را

 

این لب و این دهان زیبایت

 به فغان آورد مسیحا را

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1204+

از مجموعه شعر نقاش خیال

پُرگشته زخون دل من ساغرم امشب

 نبوَد بجز از یاد رُخت در برم امشب

 

هر شعر كه سازم همه در پاى تو ریزم

 كورند از این غصه كه من شاعرم امشب

 

اى دوست بیا رنج جدائى به سر آور

 تا پاك كنم راه به چشم ترم امشب

 

چون شمع ز غم سوزم و از عشق گدازم

 اى یار كمك كن كه دم آخرم امشب

 

بس شور و شر از لعل تو و چشم تو دیدم

 باز آى و ببین حاصل شور و شرم امشب

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1367+

از مجموعه شعر نقاش خیال

نوش لب لعل تو ممد حیاتست

 روى فرح بخش تو مفّرح ذاتست

 

ساعت شیرین وصل و تلخى هجران

 بهر من دلشده حیات و مماتست

 

ناز كنى هر چه، ناز توست نیازم

 بوسه بده چون دوام حُسن زكاتست

 

هر سخنى كز دهان تو است چه زیباست

 صحبت تلخ از لبت چو شهد و نباتست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1284+

چاپ نشده

کام دلها جز سرابی بیش نیست
یک دو روز عمر خوابی بیش نیست

 

این همه ناز و هیاهوی شباب
غیر شور و التهابی بیش نیست

 

در فضای بی سر انجام جهان
برق هستی جز شهابی بیش نیست

 

زلف دلداری که جان قربان اوست
غیر رمز و پیچ و تابی بیش نیست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1516+

از مجموعه شعر نقاش خیال

پشت گردون شده خم بهر مقام استاد 
می کند فخر مه و مهر به نام استاد

 

غیر شاگرد که کاهیدن جانش بیند
که شود با خبر از رنج مدام استاد

 

یا رب از چیست که این شهر پر از شادى و کام
دمى از عمر نگشته ست به کام استاد

 

همه دانند که جاى شکر و شهد و شراب
در همه عمر شرنگ است به جام استاد

 

یاد خوش باد که در دوره شاگردى خویش
همچو جانى به تنم بود کلام استاد

 

از دل و جان همه در مدرسه کوشا بودیم

ز خدا خواسته بودیم دوام استاد

زنده یاد فاطمه مهدی زاده(زهره)

1186+

از مجموعه شعر نقاش خیال

باز هم این دل خونین به تمنّاى تو شد

 زار و پژمرده و طوفانزده در پاى تو شد

 

هر چه اندرز نمودم كه مرو از پى یار

 آخر از روزن دیده به تماشاى تو شد

 

خواست تا راه سر كوى تو گیرد این دل

 لنگ لنگان همه شب بادیه پیماى تو شد

 

هر چه گفتم مرو از خانه و كاشانه خویش

 نشنید از من و محو رخ زیباى تو شد

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1325+

از مجموعه شعر نقاش خیال

باد توفنده و طوفانزا بود
شور و غوغا همه جا بر پا بود

 

سيل با باد هماهنگى داشت
فتنه و مرگ چه بد آوا بود

 

خانه بيوه زنان ويران گشت
قصرها محكم و پا برجا بود

 

سيل بي باك ضعيفان را برد
نه كشاورز فقط تنها بود

 

گوسفند و بره و گاو و الاغ
برد با خود همه را هر جا بود

 

بچه و مادر و هم پير و جوان
سيل بلعيد كه بى پروا بود

 

منعمان شاد و فقيران رنجور
اين چنين بود زمانه تا بود

 

خانه خشتى و پوشالى و سست
رفت از بين كه نا پيدا بود

 

می درخشد چو نگين بر در شهر
كاخ آراسته تا دنيا بود

 

روستا پاك شد از گله و بود
هر كجا برزگرى شد نابود

 

چون شنيد اين خبر، آن منعم گفت
شُكرِ ايزد كه خدا با ما بود

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1673+

از مجموعه شعر نقاش خیال

لطف خود باز به من گر برسانى چه شود

 حال آشفته ما گر تو بدانى چه شود

 

گر شبى با من درمانده بى همدم و یار

 اندرین كلبه ویران گذرانى چه شود

 

گر نگاهى ز وفا بر منِ مسكین فكنى

 راز دلداده ز چشمش تو بخوانى چه شود

 

اى صبا! گر ز من سوخته دل پیغامى

 به دلارام نگارم برسانى چه شود

 

یا از آن گوهر یکدانه سر مستِ خراب

آوری بر من دلداده نشانی چه  شود

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1371+