شاعران،معاصر،زن،ایرانی

از مجموع شعر نقاش خیال

بيا يك زمان شمع بالين من شو
بيا عشق من جان شيرين من شو

 

به گوشم رسان نغمه دلپذيرت
بيا رهبر كيش و آئين من شو

 

ببين شب نخوابى من از غم تو
تماشاگر اشك رنگين من شو

 

زبالاى خود سايه زن بر سر من
بهار و گل و باغ نسرين من شو

 

به يارى اين قلب بر باد رفته
بيا بعد از اين يار ديرين من شو

 

چو مهر جهانتاب باز آ به سويم
بيا نور چشم جهان بين من شو

 

چو مهتاب يك شب به بزمم قدم نِه
تمناى اين قلب خونين من شو

 

بسوزان ز هجرم مرنجان به قهرم
نوازشگر جان مسكين من شو

 

زغم هاى بى انتها وا رهانم
نشاط دل و جان غمگين من شو

 

به رؤيا شبى در كنارم تو بودى
تو تعبير اين خواب نوشين من شو

 

ببين زير بار گنه خسته پشتم
مددكار اين بار سنگين من شو

 

دل از من مگردان رخ از من مپوشان
بيا زهره و ماه و پروين من شو

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1366+

از مجموعه شعر نقاش خیال

تو بزم عيش ياران ديده بودى
عذار گلعذاران ديده بودى

 

گلى در پاى خارى آرميده
غزلخوانش هزاران ديده بودى

 

شقايق هاى خود رو طرْفِ گلزار
كنار جويباران ديده بودى

 

سرشك غم به چشم مست يارى
بنفشه زير باران ديده بودى

 

عروس صبح در دامان گلزار
نشسته در بهاران ديده بودى

 

روانه در ديار عشق و مستى
سمند راهواران ديده بودى

 

به همراه دل خود رفته بودى
قرار بى قراران ديده بودى

 

نشان هائى ز آهوئى رميده
به قلب كوهساران ديده بودى

 

نشسته عاشق چشم انتظارى
كنار چشمه ساران ديده بودى

 

تو راز چشم مستان خوانده بودى
شب اميد واران ديده بودى

 

تو هرگز زهره، رنگ مهربانى
از اين زيبا نگاران ديده بودى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1843+

از مجموعه شعر نقاش خیال

اى آنكه بجز خانه دل خانه ندارى
جائى بجز از گوشه میخانه ندارى


می خوردن تو از غم بى همدمى توست
همراز بجز خنده مستانه ندارى

 

از خلق گریزى و به پیمانه گرائى
یارى بجز از ساغر و پیمانه ندارى

 

این خنده كه دائم به لب توست ز درد است
دردى تو به غیر از غم جانانه ندارى

 

چون شمع گدازى و ز غیرت نزنى دم
چشمى به فداكارى پروانه ندارى

 

افسانه سرا بودى و از گردش ایّام
افسون شدى و گوش به افسانه ندارى

 

در دام حوادث زچه اینگونه فتادى
كامروز دگر راه به یك دانه ندارى

 

از من بِشِنو پا بكش از حلقه رندان
گر چه بجز از مسلك رندانه ندارى

 

زین پس تو مهار دل دیوانه به دست آر
خوش باش دگر همدم دیوانه ندارى

 

از لطف گذر كن تو به ویرانه زهره
گنجى و بجز جاى به ویرانه ندارى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1473+

از مجموع شعر نقاش خیال

ديدمت دوش دگر اهل وفا را نشِناسى
شاهى و،زين سبب اى يار گدا را نشناسى

 

مى خرامى و ندانى تو در اين خانه ويران
كه دلش نام بُود هستى و ما را نشناسى

 

زده چشم تو بلا بر دل ديوانه زارم
چونكه دور از غم و دردى تو بلا را نشناسى

 

گذرى از سر كوى من و لطفى ننمائى
تو بزرگى و منِ بى سر و پا را نشناسى

 

زر گرفتم رخ خود از غم و رنج تو كه شايد
سويم آيى و، بديدم كه طلا را نشناسى

 

شده از موى چليپاى تو كارم همه مشكل
تو مسلمان نئى زين روى خدا را نشناسى

 

در بهاى نگهى جان به رهت باخته زهره
نكنى ديده به سويم، چو بها را نشناسى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1307+

از مجموعه شعر نقاش خیال

دوش ديدم چشم مستش غرق راز زندگى
لعل او افسون و من افسانه ساز زندگى

 

عيش و مستى شد ز عشقش بر هواخواهان حرام
شد نصيبم از غمش شام دراز زندگى

 

اشك خونينم به راه وصل او از ديده ريخت
شد ز عشقش حاصلم راز و نياز زندگى

 

تا ببينم روى زيبايش، به صد سوز و گداز
روز و شب پيموده ام شيب و فراز زندگى

 

قسمت ما نيست غير از حسرت و رنج و عذاب
قسمت دونان فقط شد حرص و آز زندگى

 

مدتى هجران كشيدم تا بديدم روى او
از رخ زيباش مى باريد ناز زندگى

 

شد قدم در زير بار عشق او همچون هلال
از جفاى او نديدم روى باز زندگى

 

زهره را از شربت وصلش نباشد قسمتى
شد به جام او فقط سوز و گداز زندگى

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1497+

از مجموعه شعر نقاش خیال

چه ديده اى كه دگر جانبم نظر نكنى
به سوى كلبه ام اى ماه من گذر نكنى 

 

چرا ز راه محبت تو اى شكوفه ناز
به كوى عاشق غمديده ات سفر نكنى

 

منم فدات چو پروانه اى به وقت سحر
تو شمع جمعى و در خرمنم شرر نكنى

 

من از وفا و محبت دريغ مى نكنم
تو جور بر من مسكين كنى و گر نكنى

 

اگر به پاكدلان رو كنى سزاوار است
وگر به تنگدلان خو كنى ضرر نكنى

 

قدم خميده از آن قامت دلارايت
دلم رميده به لبخند چون شكر نكنى

 

به پيشگاه خيالت گشاده ام ره دل
كه تو محبت ما را زدل به در نكنى

 

به هر كجا كه روى اى مه جهان افروز
زلطف، زهره خود را ز خود خبر نكنى

  زنده یادفاطمه مهدی زاده (زهره)

1507+

از مجموعه شعر نقاش خیال

بیش از این منتظر مكن ما را

 چاره كن قلب ناشكیبا را

 

نگهت آرزوى جان منست

 باز كن دیده فریبا را

 

گر ببارد ز جانبت خنجر

 من به جان می خرم تماشا را

 

كى توانم كه برگزینم من

 غیر تو نازنین زیبا را

 

یك شب از راه لطف پرسیدى؟

 حال این بى قرار تنها را

 

تو كه امروز یاد ما نكنى

 چه بگوئى جواب فردا را

 

این لب و این دهان زیبایت

 به فغان آورد مسیحا را

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1204+

از مجموعه شعر نقاش خیال

پُرگشته زخون دل من ساغرم امشب

 نبوَد بجز از یاد رُخت در برم امشب

 

هر شعر كه سازم همه در پاى تو ریزم

 كورند از این غصه كه من شاعرم امشب

 

اى دوست بیا رنج جدائى به سر آور

 تا پاك كنم راه به چشم ترم امشب

 

چون شمع ز غم سوزم و از عشق گدازم

 اى یار كمك كن كه دم آخرم امشب

 

بس شور و شر از لعل تو و چشم تو دیدم

 باز آى و ببین حاصل شور و شرم امشب

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1367+

از مجموعه شعر نقاش خیال

نوش لب لعل تو ممد حیاتست

 روى فرح بخش تو مفّرح ذاتست

 

ساعت شیرین وصل و تلخى هجران

 بهر من دلشده حیات و مماتست

 

ناز كنى هر چه، ناز توست نیازم

 بوسه بده چون دوام حُسن زكاتست

 

هر سخنى كز دهان تو است چه زیباست

 صحبت تلخ از لبت چو شهد و نباتست

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1284+

از مجموعه شعر نقاش خیال

باز هم این دل خونین به تمنّاى تو شد

 زار و پژمرده و طوفانزده در پاى تو شد

 

هر چه اندرز نمودم كه مرو از پى یار

 آخر از روزن دیده به تماشاى تو شد

 

خواست تا راه سر كوى تو گیرد این دل

 لنگ لنگان همه شب بادیه پیماى تو شد

 

هر چه گفتم مرو از خانه و كاشانه خویش

 نشنید از من و محو رخ زیباى تو شد

زنده یاد فاطمه مهدی زاده (زهره)

1325+